....... صدای گریه دخترکی که به زور بوسیده بودمش در میان درختچههای پایین بازار. ولی گذشت زمان این صدا را تلختر کرده است. نُه سال پیش صدای گریهاش به این تلخی نبود. گذشت زمان عشق را هم کهنه میکند ولی نشانههایش مثل یک جای زخم هیچ وقت از بین نمیرود. عشق هیچ وقت از بین نمیرود. گذشت زمان آن را عمیقتر میکند و به آن نیازمندتر. شاید سالها بعد تفسیرم از عشق متفاوت شود ولی همچون خنجری در پشت هیچ گاه اصل آن را نمیتوانم نادیده بگیرم. اگر سرنوشت نعیم را در جایی قرار داده که فکر کنم حقش نیست، با نعیم نمیجنگم. با سرنوشت میجنگم. ولی مثل اینکه سرنوشت سرسختتر از چیزی است که فکرش را میکردم. سرنوشت هر کسی به سرسختی خودش است. سرنوشتِ جبارخان همان قدر سرسخت بود که قلعهای را به آتش و ویرانی کشاند. سرنوشت بچهی جبارخان هم کمتر از آن سرسخت نیست. ولی این بار اگر بخواهد مرا آتش بزند به همراه خودم ورس را هم به آتش میکشم.....
بزها آواز می خوانند...
برچسب : بیست چهارده,هفته بیست و چارم بارداری, نویسنده : boorlako بازدید : 29